صدای سکوت
مهاجر غربت.(اجتماعی.فرهنگی.علمی
این وبلاگ سعی بر این دارد که تمامی اطلاعات اجتماعی.فرهنگی. وعلمی روز را ارائه دهد

صدای سکوت

دوستان عزیز در حالی در ایران روز معلم تجلیل می شود. که در همین حوالی دوسال قبل خواهر عزیزمان حمیده دانش با شجاعت و فداکاری تمام، جان شاگردانش را نجات داد .و خودش به سفری بی برگشت رفت. اما شرح واقعه: بانو حميده دانش و 80 دانش آموز به همراه چند مربي ديگر ميهمان دره آل بودند، امادره آل، به بچه هايي كه رفته بودند تا ساعتي را در دامن طبيعت باشند، روي خوشنشان نداد «دره آل» ميزبان خوبي براي بچه هاي «كانون راه حق» نبود. او همه آنهارا با چشمهاي ...

دوستان عزیز در حالی در ایران روز معلم تجلیل می شود. که در همین حوالی دوسال قبل خواهر عزیزمان حمیده دانش با شجاعت و فداکاری تمام، جان شاگردانش را نجات داد .و خودش به سفری بی برگشت رفت.

اما شرح واقعه:بانو حمیده دانش و ۸۰ دانش آموز به همراه چند مربی دیگر میهمان دره آل بودند، امادره آل، به بچه هایی که رفته بودند تا ساعتی را در دامن طبیعت باشند، روی خوشنشان نداد «دره آل» میزبان خوبی برای بچه های «کانون راه حق» نبود. او همه آنهارا با چشمهای گریان راهی خانه هایشان کرد حتی یکی از آنها را از بقیه جدا کرد وحمیده درست در عصری اردیبهشتی(ثور) از سفری یک روزه به سفری دور و دراز رفت؛ بهسفری بی برگشت؛ سفر مرگ. ما فقط می توانیم تصوری از آن روز داشته باشیم،اما آن روز آن قدر اندوهگین تمام شد که وقتی همکاربانو حمیده دانش از او می گوید،لرزش دستهایش را می بینم و اندوهی که شرح آن، ماجرا را برایش سختمی کند.او به چشم خود دیده که بانو حمیده در باتلاق فرورفت، در گودالی که ظاهر آننشان از وجود ۳۰ یا ۴۰ سانتی متر آب بر روی هم داشت، اما این همه ماجرا نبود،همه ماجرا حمیده ای بود که در میان گودال غرق شد تا دانش آموزش را نجات بدهد.و دیگر اثری از حمیده نبودهمکار دیگربانو دانش، خانم اعتمادی که خود گرفتار در گودال شده بود، می گوید:ساعت ۳ عصر بود. بچه ها را جمع می کردیم تا کم کم برگردیم. عده ای از بچه ها درکنار رودخانه مشغول قدم زدن بودند تذکر داده بودیم مواظب باشند، اما ناگهان دیدمیکی از دانش آموزان به نام فائقه توی گودالی افتاد که به ظاهر چند سانتی متر آبداشت. به او گفتم بلند شو. دیدم بلند شد و دوباره افتاد. یکی از بچه ها خواست بهاو کمک کند، او هم افتاد داخل و ما فهمیدیم مسأله جدی است. حمیده گفت، بایدکمکشان کنیم که چند دقیقه بعد خودم را روی آب دیدم و اثری از حمیده نبود حمیدهرا پس از ۲۰ دقیقه از آب بیرون آوردند.پنج شنبه همه چیز برای خانم حمیده تمامشد. خانم حمیده ای که تنها چند ماهی بود که معلم بچه های گلشهر شده بود تابه آنها قرآن یاد بدهد و رایانه، اما می گویند حمیده به جای دوستش مشغول به کارشده و دوستش در دانشگاه قبول شده بود. مادرش می گفت، حمیده بیشتر برایثوابش به بچه ها قرآن یاد می داد.

آخرین درس بانو حمیده

نمی دانم شاید وقتی دانش آموز در آب افتاد،بانو حمیده می توانست به بهانه زنبودن به آب نزند. می توانست فقط سر و صدایی بکند و کمک بخواهد، اما او معلم بودو معلم زندگی اش را وقف درس دادن و آموزش می کند و آخرین درسی که خانمحمیده به شاگردانش داد؛ درس فداکاری بود، درسی که او آن را عملاً به دانشآموزانش نشان داد تا نام او برای همیشه در یادها بماند. تا هر وقت دانش آموزان او ازکوچه مسجد ابوطالب عبور می کنند، آخرین درس معلم شان را به یاد بیاورند و مگرمی شود از معلم انتظاری جز این داشت.خانم حمیده یک معلم بود، معلم فداکاربراییاد و خاطر اش گرامی بادو روزمعلم بر همه معلمان جهان تبریک



نظرات شما عزیزان:

؟
ساعت3:17---22 ارديبهشت 1392
میشه لطف کنید نظر مرا نیز اجازه دهید تا همه ببیند . ممنون می شوم

مهتاب
ساعت1:57---19 ارديبهشت 1392
راستی چوب خدا هم صدا ندارد !!!

مهتاب
ساعت1:51---19 ارديبهشت 1392
چه می دانی شاید دعای یه دل شکسته گرفته باشد که متاسفانه گریبانگیر مادر بی نوای ایشان شده !!!! هیچ چیز در این دنیا بی حکمت نیست ! هیچ چیز حتی مرگ جوان من به عینه دیدم حکمت خداوند را

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط ذبیح الله جعفری

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: